گوهرنویس

سیری در امواج خروشان اقیانوس بی‌کران نهج البلاغه

گوهرنویس

سیری در امواج خروشان اقیانوس بی‌کران نهج البلاغه

گوهرنویس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

 


امیرالمومنین علی علیه السلام چه زیبا در وصف و سپاس خدای متعال می‌فرماید:

سپاس خداى راست که اول است و چیزى پیش از او نیست، و آخر است و پس از او موجودى نیست. برتر است و از او بالاتر چیزى نیست. نزدیک است، و از او نزدیکتر نیست.

ای کاش باور کنیم که خدا به ما نزدیک است از رگ گردن هم نزدیکتر.

بدانیم و باور کنیم که اعتقاد به حضور همیشگی خدا ، اعتقاد به عدالت  و حکمت خدا و اعتقاد به قدرت و علم خدا ، تحمل همه سختی‌های زندگی را آسان می‌کند.


مطالب بیشتر:

 علم بهتر است یا ثروت؟! پاسخ مولا امیرالمومنین ع

سگان دست‌آموز اسرائیل و عربستان گوش کنید!

مرگ نزدیک است آماده باشیم!

گوهر نویس

 


حضرت امیر علیه السلام در اهمیت محاسبه نفس می‌فرمایند:

بندگان خدا!  کردار و گفتار  خود را بسنجید، پیش از آنکه آن را بسنجند، و حساب نفس خویش را برسید پیش از آن که به حسابتان برسند.  فرصت را غنیمت دانید،  پیش از آن که مرگ گلویتان را بگیرد و نفس کشیدن نتوانید. رام و گردن نهاده به راه راست روید، پیش از آنکه به سختى رانده شوید. و بدانید آن کس که نتواند خود را پند دهد تا از گناه باز دارد، دیگرى را نیابد تا این کار را براى او به جاى آرد.

نکته مهمی که در این بیان حضرت وجود دارد این است که بهترین حساب‌رس و حساب‌کش هر فردی خودش است، هر فردی خودش را بهتر از هر کسی می‌شناسد. بیایید فقط یک هفته امتحان کنیم هر شب قبل از خواب ده دقیقه یک کاغذ سفید بر‌داریم و گناهان و اشتباهاتی که در طول روز کرده‌ایم را بنویسیم. خوش به سعادت کسی که کاغذ سفیدش، سفید بماند!

بعد از شناختن صحیح دین در حد توان ، بهترین پنده دهنده هر فرد خودش است.

بله ابتدا باید دین را شناخت، پرسید و مطالعه کرد بعد قاضی و حساب‌رس خود شد.

گوهر نویس

 


حضرت علی علیه السلام درباره درمان سستی دل می‌فرمایند:

پس سستى دل را با پایدارى درمان کن، و خواب غفلت دیده ات را به بیدارى. و طاعت خدا را بپذیر و به یاد او انس گیر. و به خاطر آر آنگاه که تو روى از او گردانده اى او روى به تو گرداند و تو را به خواستن بخشایش از خود، مى خواند و  جامه  کرم خویش بر تو مى پوشاند.

یاد خدا به قلب انسان آرامش می‌دهد و عمل به دستورات خداوند، اطاعت از اوست که انسان را از غفلت می‌رهاند و این ایمان و عمل صالح است که سستی دل را درمان می‌کند.

 

گوهر نویس


حضرت امیرالمومنین علیه السلام در توصیف دنیا می‌فرمایند:

دنیا خانه اى است که از آن بگذرند، نه جایى که در آن به سر برند، و مردم در آن دو گونه اند: یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت، و دیگرى که خود را خرید و آزاد ساخت.

 دنیا جای ماندن نیست، گذرگاه است و جای عبور است. مردم در دنیا دو دسته هستند؛ یک دسته دنیا را می‌فروشند، اما یک دسته خودشان را می‌فروشند. کسانی که دنیا را می‌فروشند و از آن صرف نظر می‌کنند، به سعادت می‌رسند و در آینده خیلی خوشحال‌اند که به چیزی گذرا و فانی دل نبسته‌اند. اما آن‌هایی که خودشان را می‌فروشند، خودشان را در معرض هلاکت قرار می‌دهند و برای همیشه پشیمان خواهند شد.

گوهر نویس



حضرت امیر علیه السلام در هنگام تلاوت آیه شریفه {یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؛ انفطار،۶ } فرمودند:

سخن به راست بگویم، دنیا تو را فریفته نساخته، که تو خود فریفته دنیایى و بدان پرداخته. آنچه را مایه عبرت است برایت آشکار داشت، و میان تو و دیگرى فرقى نگذاشت. او با دردها که به جسم تو مى گمارد، و با کاهشى که در نیرویت پدید مى آرد، راستگوتر از آن است که با تو دروغ گوید و وفادارتر از آنکه با تو راه خیانت پوید.

 

خود دنیا دائما به تو می‌گوید که فریب مرا نخور! جوان بودی و نشاط و قوت داشتی، حالا پیر شدی. ببین دنیا این است! حواست جمع باشد! جوان قوی، پیر ضعیف و ناتوان می‌شود و بعد هم می‌میرد. دنیا به تو می‌گوید من این هستم و این سخنان را با صداقت و راستی و صمیمت به تو می‌گوید. زندگی دنیا این است و دنیا تقصیری ندارد. تو خودت فریبش را خورده‌ای.

 

گوهر نویس

حضرت علی علیه السلام در توصیف دنیا می‌فرمایند:

مردم دنیا چون کاروانند، تا بار فکنند کاروانسالارشان بانگ بر آنان زند تا بار بندند و برانند.


در تعبیر دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام مردم دنیا را به قافله‌ای تشبیه می‌فرماید که پس از خستگی حرکت، در جایی منزل کرده‌اند تا مقداری استراحت کنند و غذایی بخورند، اما هنوز قرار نگرفته‌اند که مدیر کاروان دستور حرکت می‌دهد. اصلا نفهمیدند که چه شد؛ هنوز انسان یک تجربه کامل از یک زندگی ندارد، اما به او می‌گویند وقت شما تمام شد. تشریف ببرید! حتی فرصت استراحت نیز پیدا نمی‌کنند.

گوهر نویس



حضرت امیرالمومنین علیه السلام اهل دنیا را به کاروانی تشبیه فرموده است:

مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى رانند.


دنیاپرستان همان اهالی قافله‌ای هستند که آن‌ها را در مسیری حرکت داده‌اند، اما وقتی این‌ها را حرکت داده‌اند، خواب بوده‌اند و نفهمیده‌اند که اصلا آن‌ها را به کجا می‌خواهند ببرند. مثل این‌که از بستر خواب بلندشان کرده و به سمتی حرکت‌شان داده‌اند و این‌ها نمی‌دانند به کجا می‌روند. این است که توجه به هدف ندارند و برای خودشان هدفی انتخاب نکرده‌اند. در عالم خواب سوار الاغی کرده‌اند و وقتی چشم باز می‌کنند، می‌بینند وسط بیابانی هستند. نمی‌دانند به کجا می‌روند و چه خواهد شد؟ فقط به فکر این هستند که گرسنه‌اند چه بخورند و با کدام اسباب‌بازی‌ بازی کنند.

گوهر نویس


حضرت علی علیه السلام در توصیف دنیاپرستان می‌فرماید:

و مبادا فریفته شوى که بینى دنیاداران به دنیا دل مى نهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر مى جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیاپرستان سگانند عوعوکنان و درندگانند در پى صید دوان. برخى را برخى بد آید، و نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش نماید، و بزرگشان بر خرد دست چیرگى گشاید.(بخشی از نامه ۳۱)

مواظب باش علاقه‌ای که مردم به دنیا دارند، و این‌که خودشان را وقف دنیا کرده‌اند و برای آن سر و دست می‌شکنند، تو را فریب ندهد. مراقب باش تو این‌گونه نشوی! این‌که می‌بینی اهل دنیا این‌گونه به دنیا چسبیده‌اند و تمام زندگی‌شان را وقف آن می‌کنند، تو را فریب ندهد و  بگویی همه مردم دارند این طور می‌کنند، لابد درست می‌فهمند و خوب است من هم از آن‌ها تبعیت کنم!

گوهر نویس


حضرت امیر علیه السلام می‌فرمایند:

...و دنیاى شما نزد من خوارتر است از برگى در دهان ملخ که آن را مى خاید و طعمه خود مى نماید. على را چه کار با نعمتى که نپاید و لذتى که به سر آید؟ پناه مى بریم به خدا از خفتن عقل و زشتى لغزشها و از او یارى مى خواهیم.

 

شاید حشراتی را دیده باشید که گاهی برگ گیاهی را می‌کنند و می‌جوند. در بین حشرات ملخ این خاصیت را دارد که گیاه را می‌جود و ریز ریز می‌کند. این ریزه‌ها چقدر ارزش دارد؟! حضرت می‌فرماید: ریاست دنیا و حکومت کردن بر شما به اندازه برگ درختی که ملخی آن را ریز ریز کرده است، ارزش ندارد.

 

 

گوهر نویس


حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بی‌ارزشی دنیا می‌فرمایند:

به خدا که این دنیاى شما در دیده من خوارتر از استخوان خوکى است که در دست گرى باشد.

 

شاید در چهارپایان هیچ حیوانی زشت‌تر و بدقیافه‌تر از خوک نباشد. اصلا انسان از دیدنش نفرت پیدا می‌کند. اکنون خوک مرده‌ای را فرض کنید که متعفن هم شده باشد. خودش که نجس العین است. افزون بر این‌ حالا مرده است، متعفن شده و گوشت‌هایش پراکنده شده و استخوانی از این خوک باقی مانده است. اگر جوان زیبایی این استخوان را به دست بگیرد، باز انسان رغبت نمی‌کند که به آن نگاه کند. حال فرض کنید به جای این جوان زیبا، فردی جذامی این استخوان را به دست بگیرد. فرد جذامی مبتلا به خوره می‌شود، گوشت‌هایشان می‌ریزد و قیافه بسیار بدی پیدا می‌کند. انسان چقدر به استخوان متعفن خوک مرده‌ای که در دست یک جذامی است، رغبت دارد؟!!

گوهر نویس