گوهرنویس

سیری در امواج خروشان اقیانوس بی‌کران نهج البلاغه

گوهرنویس

سیری در امواج خروشان اقیانوس بی‌کران نهج البلاغه

گوهرنویس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گلوله‌های داغ» ثبت شده است

 دانلود کتاب گلوله‌های داغ 

 

کتاب گلوله‌های داغ شامل خرده‌روایت‌های طلبه‌ای است که با خواهرزاده‌ ناتوان ذهنی‌اش همسفر راه کربلا می‌شود و این همسفر عجیب شخصیّت منحصر به فردی است که در طول سفر ماجراهایی طنزآمیزی را خلق می‌کند.

رضا کشمیری در این اثر در کنار روایت شیرین‌ش از پیاده‌روی اربعین به روایت دلدادگی‌ها و عاشقانه‌های زائران و خادمان حضرت سیدالشهدا علیه السلام پرداخته است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

گوهر نویس

 

روشنای خاطره‌ها - سوره مهر

مسابقه کتابخوانی - ما ملت امام حسینیم

می‌توانید کتاب های گلوله های داغ و شب حنظله‌ها را با ۲۰درصد تخفیف و ارسال رایگان از غرفه مجازی سوره مهر خریداری فرمایید.

 

گوهر نویس

 

 

 

 

"ما ملت امام حسینیم"
 

مشاهده و خرید کتاب گلوله های داغ با تخفیف ۲۰ درصد

گوهر نویس

 

می‌توانید کتاب گلوله های داغ را با تخفیف ۳۰درصد از سایت انتشارات شهید کاظمی تهیه فرمایید.

گلوله‌های داغ در قلب دشمن

 

گوهر نویس
گوهر نویس

بسم ربّ الحسین علیه السلام

در این شب جمعه روح‌مان را پرواز دهیم به سمت کربلا

با قلب خود توجه کنیم به نقطه عطف قلوب عاشقان

چشم‌هایمان را ببندیم و سه مرتبه بگوییم:

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین 

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین 

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین 

 

با هر ذرّه اشکی حتی کمتر از بال مگس ، تبدیل می‌شویم به گلوله‌های داغی که به قلب استکبار جهانی فرو می‌رود.

به امید ریشه کن شدن ویروس منحوس کرونا

و برگزاری باشکوه حماسه اربعین ان شاءالله

مطالب مرتبط:

لطف حسین ما را تنها نمی‌‌گذارد

حرارتی در قلوب مومنین

 

گوهر نویس

 

بخشی از کتاب گلوله های داغ به مناسبت رحلت شهادت گونه بانوی نخست کربلا حضرت زینب سلام الله علیها:

 

شانه‌های تنومند‌اش می‌لرزید و هق هق گریه می‌کرد. ابوکمیل هم شیخ و رهبر عشیره‌اش بود، افراد زیادی برای رفع اختلافات پیش او می‌آمدند. دقایقی گریست، اشک مانده بر صورت و محاسنش را با چفیه‌اش خشک کرد و ادامه داد: «اگر حبیب چفیه و عکالی(دستار) به سر داشت، یقیناً در مقابل سیدالشهدا علیه السلام از سرش بر می‌داشت. وقتی به خیمه‌گاه زینب رسید عمامه‌اش را بر می‌داشت و بر خاک می‌افتاد.»

این جمله را که گفت دستارش را به زمین کوبید و با صدای خش‌دار ناله سر داد. سه روز می‌شد که در شبانه‌روز دو ساعت هم نخوابیده بود، چهره‌اش سرخ و چشمانی پف کرده و صدایی زنگی  و خش‌دار از شدت گریه، اما نشاط و شادابی از وجناتش می‌بارید. کنده زانو را به زمین داد و خمیده جوراب زائرین را از پاهایشان در آورد، در برابر امتناع زائر می‌گفت: «خواهش می‌کنم صبر کن، تو خسته‌ای!» خودش خسته عشق بود.

 

مطالب بیشتر:

ای کاش در مسیر شام ...

خدا تو رو هم شفا بده!

حاج قاسم سلیمانی در میان گلوله‌های داغ

گوهر نویس