گوهرنویس

سیری در امواج خروشان اقیانوس بی‌کران نهج البلاغه

گوهرنویس

سیری در امواج خروشان اقیانوس بی‌کران نهج البلاغه

گوهرنویس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ سفری عمیق» ثبت شده است

قطعه‌ای از دعای ابوحمزه ثمالی:

ارْحَمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غُرْبَتِی وَ عِنْدَ الْمَوْتِ کُرْبَتِی وَ فِی الْقَبْرِ وَحْدَتِی وَ فِی اللَّحْدِ وَحْشَتِی

(دراین دنیا به غربت، و به‌گاه مرگ به سختى جان دادنم، و در قبر به تنهایی ‏ام، و در لحد به هراسم رحم کن.)

خدایا تو اگر رحم نکنی، چه کسی می‌تواند؟  من که روی تخت غسالخانه مثل تیکه گوشتی ترسناک دراز به دراز افتاده‌ام و دستم از همه جا کوتاه است. دوستان و همسایه‌ها هم غافل از عاقبت کارم مرا غسل می‌دهند و روی دوش خود حمل می‌کنند و زیر خاک پنهانم می‌کنند که مبادا بوی گندم عالم و آدم را بگیرد و باعث انواع بیماری‌ها شود. خدایا به من رحم کن. من ضعیفم و وحشت زده!

 

مطالب بیشتر:

فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی

چون تنگدست شدید صدقه دهید!

همیشه ترک گناه آسان‌تر از توبه است

گوهر نویس

فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی:

فَمَا لِی لا أَبْکِی، أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی ، أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی، أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی، أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ. أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَانا ذَلِیلا حَامِلا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی.

(پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می ‏کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه می ‏کنم براى‏ تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من. گریه می ‏کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى‏کشم.)

مولای من، چرا گریه نکنم؟! باید زار بزنم. باید برای سرازیر شدن در گودال قبر گریه کنم. وقتی دستم از همه جا کوتاه است، این اشک‌ها می‌تواند دستم را بگیرد. روشنایی قبرم شود و مرا به آینده امیدوار کند. بله آینده!  زندگی حقیقی و واقعی آن طرف است که آینده ما را می‌سازد. هرگز نباید گمان کرد که ما در همین دنیا تمام می‌شویم. خدایا در این شب‌های قدر ، اشک‌ چشمی پرشور و گداز روزیم بگردان.

مطالب بیشتر:

فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی

زینب به جرم عشق اسیر شد!

 

گوهر نویس


حضرت امیر علیه السلام مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود:

این کار نه با شما آغاز گردید، و نه بر شما به پایان خواهد رسید. این رفیق شما به سفر رفته کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى آرید.


مرگ مقوله‌ای است در خور اندیشه و تفکّر عمیق! مرگ چیزی نیست که یقه‌ی یک نفر را بگیرد و دیگری را رها کند. مرگ مثل زندگی در همه‌‌ی خون و گوشت و پوست و استخوان ما جریان دارد. حضرت ما را به تفکّر وا می‌دارد و می‌فرماید این رفیق شما که از دنیا رفته ، انگار به سفری مثل سفرهای گذشته‌اش رفته است. منتظرش باشید اگر برگشت که چه خوب! اما اگر برنگشت بدانید شما باید به سوی او بروید. پس آماده باشید! و بدانید هر سفری بازگشتی دارد جز سفر مرگ.


مطالب بیشتر:

تلنگری برای باور به زندگی بعد از مرگ

تصویر روز قیامت از زبان امیرالمومنین علیه السلام

خوشا به معادباورانی که ...

هر عمر را به پایان رسیدنى است!

گوهر نویس